Category: MM

This is It!

آره دیگه. اون روزی رسیده که دارم همه ی پروژه‌ها رو مختومه می‌کنم. پایانی بر دوره‌ی دوست داشتن، راه‌حل پیدا کردن، گریز از شکست و تلاش و تلاش و تلاش.
خب می‌خواستم، ولی نشد!
دیگه باید بتونم عبور کنم ازشون…

فکر کنم برای شروع همه ی سایت‌ها رو بیارم پایین و جمعشون کنم. البته به جز اینجا که فکر کنم عملا دیگه غیر فعال بشه فعلا. خیلی به اینکه بعدا باز این کارا از سر گرفته بشه امید ندارم؛ نمیگم نه و قصدش رو ندارم ولی خب همون ترسم چو بازگردی از دست رفته باشم.
بقیه کارا هم که کنسل‌ه دیگه.

مشکل آرزوهای بزرگ نبود، مشکل انتظارات زیاد بود. که خب نتیجه‌ش مرگ غیر تدریجی یک رویاست…

نمیتونم بگم اشتباه کردم که نتیجه‌ش این شد. تقریبا بیشتر داستان این بود که نشد دیگه، نشد. تنها اشتباهم که اونم اشتباه نبود و ریسکش رو می‌دونستم و پذیرفته بودم اینه که تا قبل اینکه افراد رو از دست بدم سیستم ها پایدار می‌شن و به نتیجه می‌رسن که خب این اتفاق نیوفتاد و آدم‌هارو از دست دادم و پخش شدن رفتن.
زندگیه دیگه، اینجوریه!

پیش باد؟
الله اعلم!

ممنون که دنبال کردید
محمدرضا صادقیان
۱۴۰۱/۰۳/۰۳


پایان فعالیت سایت


 

توی این چندروز چیزای نوشتنی زیادی اتفاق افتاده. مثلا بومیتینگ برگزار شد و بچه های انجمن گل کاشتن؛ عالی بود و واقعا جای خوشحالی داره همچین چیزی. و حس خاص خوشحالی ما بچه های قدیمی انجمن که میبینم درختی که با سختی تو خاک شور شاهد کاشتیم هنوز برگ هاش سبزه و داره میوه میده.

دیگه اینکه برای سمینار یکی از درسا دارم رو اون موضوع تصفیه آب کار میکنم و واقعا جای امیدواری وجود داره. خیلی هم خوب. البته قطعی نیست موفقیتی در پس کار باشه ولی خب لاقل یه راهی پیدا شده. بریم ببینیم تهش چه خبره!

اتفاق نوشتنی دیگه روند پیشرفت دوستم تو MM ه. با وسایل ساده دم دستش یکی از قطعه هارو ساخت! همینقدر راحت. تازه قطعه ای که ساخته از خیلی نظر ها بهتر از نمونه بازارشه و حتا هیچ بدی ای هم نداره. خوشم میاد ینی یکی کنارم هست که مثل من اگه دری پیدا نکنه،  یا بلاخره یه جوری از دیوار میپره اونور یا دیوارو خراب میکنه؛ حتا اگه اون دیوار بیستون باشه. خودم که سر پروژه خوارزمی داروی مد نظر رو پیدا نکردم شروع کردم ساختنش… ۶ ماه طول کشید ولی اعتماد به نفس اون دورانم رو ستایش میکنم… الان خودم نمیرم سمت همچین چیزی (و راه های بهتری بلدم).

شرکتم که مسئولیت جدید سپرده بهم؛ خیر است!

میکروگراف هم که… حال من یکیو حسابی سر جاش آورده! کلی کیف کردم تاحالا. پیش باد 🤚

اینطور!

اواخر آذر ۹۸

0

تو این پست یه پروژه ی جدید رو معرفی میکنم که بین 5 یا 6 سال پیش شروع شده. این پروژه ریشش تو تفریحات ( اینترتیمنت) و سلامتیه. مثل تقریبا همه ی ایده ها همون اول مورد تمسخر و انکار قرار گرفت ولی با ساخته و پردازش شدن توی این چند سال، الان کاملا امیدوار کننده ست و بر پایه های بسیار بسیار مستحکمی قرار داره.
چون اسم تحقیقاتی این پروژه مشمول مالکیت معنوی طرح هستش، اسم مستعاری که اینجا ازش یاد میکنم “MM” خواهد بود.

اگر بخوام دقیق تر بگم، MM به قصد استفاده از پتانسیل یکی از تفریحات -که علاقه و دغدغه خودم بود- شروع شد و با یه مبنای نوروفیزیولوژیک توجیه میشه. البته الان پخته تر و منشعب تر شده و پایه های طبی و فرهنگی هم بهش اضافه شده ولی هنوز هم بنای نرم افزاری ( نظام فکری) اصلی رو همون مورد نوروفیزیولوژیک تشکیل میده.
بعد از شروع دانشگاه و شروع دوستی با یکی از بچه ها، وسط یکی از بذله گویی ها و هذیان گویی هامون 🙂 که همراه خنده و لذت زیادی برای من و این دوستمون بود یه ایده جدید مطرح شد که میتونست با یه رویکرد مدرن و عملی ایده MM رو اجرایی کنه. جا داره بگم که متروی تهران و سلف دانشگاه خوارزمی محل اتفاقات افتادن این ایده پردازی بود ( راستی! ما تو دانشگاه خوارزمی خاک ماه رو زیر ماکروسکوپ نگاه کردیم <3 و بی اندازه زیبا بود!).

یکسال که گذشت تلاش کردیم مقدمات کار رو با امکانات تعریف شده دانشگاه آزمایش کنیم که به علت خمودگی ذهنی مسئولین مربوطه دانشگاه شاهد، هیچ وقت انجام نشد؛ البته که سر و کله زدن با یکی از استادا سر این داستان به تکامل پروژه کمک خوبی کرد.
سال آخرمون هم مرحله خیلی اولیه ساخت ( پروف آف کانسپت) رو انجام دادیم ولی نتونستیم مرحله آزمایشش رو انجام بدیم و کارمون تست نشده رها شد؛ ولی شروع شدن ساخت عملی مارو وارد فاز بعدی کرده بود که به عنوان یه پیشرفت خوب محسوب میشد.

توی ترم آخر، خوندن یه کتاب قدیمی بی ربط به هیچ چیزی از سر علاقه شخصیم ( همون علاقه به اون تفریحات که اول گفتم) مقدمه تکامل بیشتر و ایجاد چند تا انشعاب عالی از ایده اولیه رو ایجاد کرد و رسیدیم به جایی که هستیم. البته که دائما جرقه های جدید باعث باز شدن درهای جدید و بیرون اومدن راه های جدید از تاریکی عدم میشن، ولی بعضی ها اصلی تر به نظر میان که سعی کردم بهشون اشاره کنم.

اینارو گفتم که برسم به ایجا که: وضعیت فعلی MM چیه؟ حدود یک ساله که دوستم عملی تر از من دنبال این داستانه و به طرز خوشحال کننده ای روی کارای نرم افزاری و سخت افزاری پروژه داره کار میکنه و به میزان خوبی انرژی اولیه لازم برای راه افتادن داستان رو صرف کرده و باید منتظر فازهای جدید تر ( نهایی) و پردازش های احتمالی آینده باشیم؛ و به طور موازی باید ببینیم میخوایم چجوری و از کدوم قسمت پروژه شروع به بهره برداری ازش بکنیم.

راستی، اینجور برداشت نکنید که کار تو مراحل پایانیه، MM تازه شروع شده!

و اینطور.

16 مرداد 98
جاده قزوین به تهران و با همون گوشی خیلی سخت!

6