Category: MSc

This is It!

آره دیگه. اون روزی رسیده که دارم همه ی پروژه‌ها رو مختومه می‌کنم. پایانی بر دوره‌ی دوست داشتن، راه‌حل پیدا کردن، گریز از شکست و تلاش و تلاش و تلاش.
خب می‌خواستم، ولی نشد!
دیگه باید بتونم عبور کنم ازشون…

فکر کنم برای شروع همه ی سایت‌ها رو بیارم پایین و جمعشون کنم. البته به جز اینجا که فکر کنم عملا دیگه غیر فعال بشه فعلا. خیلی به اینکه بعدا باز این کارا از سر گرفته بشه امید ندارم؛ نمیگم نه و قصدش رو ندارم ولی خب همون ترسم چو بازگردی از دست رفته باشم.
بقیه کارا هم که کنسل‌ه دیگه.

مشکل آرزوهای بزرگ نبود، مشکل انتظارات زیاد بود. که خب نتیجه‌ش مرگ غیر تدریجی یک رویاست…

نمیتونم بگم اشتباه کردم که نتیجه‌ش این شد. تقریبا بیشتر داستان این بود که نشد دیگه، نشد. تنها اشتباهم که اونم اشتباه نبود و ریسکش رو می‌دونستم و پذیرفته بودم اینه که تا قبل اینکه افراد رو از دست بدم سیستم ها پایدار می‌شن و به نتیجه می‌رسن که خب این اتفاق نیوفتاد و آدم‌هارو از دست دادم و پخش شدن رفتن.
زندگیه دیگه، اینجوریه!

پیش باد؟
الله اعلم!

ممنون که دنبال کردید
محمدرضا صادقیان
۱۴۰۱/۰۳/۰۳


پایان فعالیت سایت


 

Enzyme 4107

تیزر محصول پروژه کارشناسی ارشدم منتشر شد!
این کیلیپ آزمایشگاه آنزیم‌شناسی ۴۱۰۷ دانشگاه تربیت مدرس و محصول نهایی پروژه کارشناسی ارشد من “نانوحامل پوستی حاوی فاکتور رشد” هست که توسط استاد عزیزم دکتر خسرو خواجه معرفی میشه و بچه‌های مجتمع پژوهشی نوآوری تربیت مدرس زحمت ساختش رو کشیدن.

خب لازمه خیال همه رو راحت کنم و بگم بله، ما جمعه، روز سیزده بدر، 13 فروردین رو هم میریم آزمایشگاه. بله، آزمایشگاه ما همیشه بازه. پروژه و باکتری جماعت تعطیلی نداره.
البته میشه که کار ها رو تعطیل کرد و مثلا کارمندی رفت جلو؛ منتهی نه اگر بخوای به برنامه هات برسی! مجبورم… میفهمی… مجبورم 🙂

ساعت نزدیک یازده که از درب دانشگاه بیرون میرفتم حراست با تعججب پررسید مگه تا ساعت 8 نیست آخرش؟؟! قیافش دیدنی بود :))

واقعیت اینه که آزمایشگاه واقعا خوبی داریم؛ جو اینقدر خوبه که خیلی وقتا یادم میره… البته گاهی تنش های خودش رو داره ولی چیزی نیست به‌حساب بیاد.
ناگفته نماند برای چند دقیقه هم رفتیم سیزده رو جلوی دانشکده بدر کردیم و در نوع خودش جالب بود… راستی میدونستید گربه ها پفک پنیری دوست دارن!

امروز یه ریزالت خیلی خوب هم داشتم و میشه امیدوار باشیم که دیگه باکتری عزیز ست‌آپ شده و رگِ خوابش دستم اومده!

خوبه دیگه. فکر الانم میرم همه ی پست های این مدت رو پابلیک میکنم…

13 فروردین 1400

0

روز خوبی بود تو آزمایشگاه، البته نه از نظر روند پروژه. برای ناهار چهار پنج نفری یه املت پختیم که در حد پیتزا بود در واقع… از هر نظر… خلاصه هم خوشمزه بود هم خوش گذشت. این چیزای آزمایشگاه رو خیلی دوست دارم.

امروز رو با تماس لاوازیه بیدار شدم در مورد چندتا مطلب مشورت کردیم… و در طی روز اسم نهایی لاوازیه هم انتخاب شد به سلامتی و من ازش راضیم؛ هم حسی هم منطقی… امیدوارم خوب پیش بره.

پروژه دانشگاه ولی خیلی جالب به نظر نرسید… ینی خوب بود ها، ژل گذاشتم و ران کردم ولی دیگه دیر شده بود نتیجه نهایی رو نمیتونم با اطمینان بگم، ولی از روی شبحی که من تو ژل دیدم به نظر بازم مشکل اصلی برگشته سر جاش. البته به قول یکی از بچه ها الان وضعتی داره که نمیشه کژدار و مریز جلو رفت باهاش. منم اگر بدونم صرفا کارم زیاد شده ولی اوکیه، با همین فرمون میرم جلو چون دیگه به عقل من نمیرسه باید دنبال چی بگردیم تا مشکل حل بشه.

بعد دانشگاه هم بلافاصله جلسه فوتوپسین رو تشکیل دادیم و جلسه خوبی بود. لوگوی نهایی رو به بقیه معرفی کردم (با تشکر از طراح محترم 😉 )، بر سر قالب سایت توافق کردیم، یه سری بحثای حقوقی و برنامه ریزی هم مطرح شد که تقریبا بجز یکی دو مورد سر بقیه چیز ها توافق کامل داشتیم همگی. ایشالا که ازین به بعد منظم تر و جدی تر میریم جلو و به زودی شاهد پیشرفت های بزرگ و خوبی باشیم.

خیر است.

09 فروردین 1400


راستی امروز به بقیه هم لوگوی چوگان کلاب رو نشون دادم و خب فیدبک ها خوب بود. خوشم اومد. طراحی هم واقعا دنیای کریشن خوب خودش رو داره. چیزی که جالبه اینه که تو هم محدود هستی هم نیستی! یعنی خب در نهایت متریالی که باهاش سر و کار داری یه قابلیت محدودی بهت میده، چه سخت افزاری چه ذهنی؛ ولی بازم میتونی خلاقیت رو بذاری کارش رو بکنه و چیزی خلق کنی که تا قبل از این پا به عرصه حضور نذاشته بوده.
میدونم نویسندگی هم همینطوریه… حیف فعلا توان ورود بهش رو ندارم وگر نه برای لذت بردن از خود خلاقیت کار یه چندتا انگشتی رو میبردیم بر آتش!

0

Chovgan in Lab

نشستم وسط آزمایشگاه و کارای بیان پروتئین رو انجام میدم. تو مرحله آخر بیان 6 ساعت زمان خالی هست که معمولا یه کار دیگه دارم که اون موقع انجام بدم ولی امروز وقتم خالی بود. البته سعیم رو کردم قبل مسابقه فورمول یک امروز برم خونه ولی خب چون نمیرسم احتمالا اکران فورمول یک بحرین رو تو آزمایشگاه قراره تماشا کنیم.

وسط وقت خالی ادامه کار اظهار نامه اختراع رو انجام دادم و همچنین روی لگوی چوگان کلاب کار کردم. از روند پیشرفت کار راضی بودم. فعلا نتیجه امروز همچین چیزی شد. 

البته روند جالبی طی شد تا به این عکس رسیدیم. مخصوصا اونجاش که تو آزمایشگاه داشتم فیگور چوگان میگرفتم و همچین میکردم :))))

اینطور!

دیروز رفتم خونه دوستم تا روی اضهارنامه اختراع لاوازیه کار کنیم، به خودم اومدم دیدم 4 ساعت کار کردیم!! اصلا قرار نبود… مخصوصا که همون کاری که میکردیم هم تموم نشد و الان 2 شبه میخوام ریپورت همون 4 ساعتو ارسال کنم ولی اصلا نه وقتش پیش اومد و نه حسش…
البته کار مهمیه و بیشترین تاثیر رو روی زمان طول کشیدن و رد شدن اختراع داره؛ خنده داره که یه جایی به یه مورد برخوردیم خیلی شبیه کار ما بود و البته خیلی پیچیده تر. البته به خیر گذشت ولی قسمت خنده دارش این بود که طرفی که اون کارو کرده بود یکی از ابرقدرت های اروپایی تو این حوزه بود. رویارویی باهاش خنده ی ترسناکی در دل می افکند!

امروزم که رسما کار دانشگاه رو تو سال جدید شروع کردم پری کالچر هارو گذاشتم که بببینیم اگر فردا خواب نمونیم یه بیان خوبی بذاریم… انشالله که خیر است.

تو آزمایشگاه یک اتفاقی هم افتاد که واقعا به این نتیجه رسیدم هرررررر چقدر سر ایمنی و سیفتی هزینه کنی و طراحی رو تغیر بدی، می ارزه و خوب هم می ارزه.
یک اشتباهی رخ داد و اینطور به نظر میرسید که به خاطر خطای من مقادیری آسیب به من و یکی از بچه های آزمایشگاه وارد شده 🙂 خب نگرانی داشتش، بیشتر هم به فرد دیگر. ولی از اونجایی که به نظر هم میرسید -چرا که اگر این اتفاق رخ دادنی بود نسبتا بیشتر بهش هوشیار میبودم- از اول هم خطایی رخ نداده بود. ولی خب چند ساعتی روز خوبم سیاه شده بود ها. شکر خدا که به خیر گذشت و شک بی موردی بود. خیالم راحت شد ولی ها!

این هفته قرار بود کامل روی دانشگاه تمرکز کنم ولی خب… بچه ها زیادن و همشون جیک جیک میکنن که وقت توسعه دادن و پیشبرد همشونه. از لاوازیه تا فوتوپسین و میکروگراف و چوگان و … ببینیم چی میشه!

اینطور!

07 فروردین 1400

0

روز عجیبی بودش. ینی روز خوبی بودا ولی خوشحال نبودم.
صبح رفتم قطعاات الکترونیکی لاوازیه رو بدم برای مونتاژ و فکر میکردم من کار زیادی ندارم ولی خب مشخص شد که به این راحتی ها هم نبود. ولی درکل مثبت بود. مخصوصا آخرش که سر پایین و بالای یکی از ماژولا شک داشتم، اون خانوم بخش الکترونیک گفتش “آخرش چیه مگه؟ اگه اشتباه بود دِمونتاژش میکنیم و مجدد مونتاژ میکنیم دیگه!”
+”آره، آخرش همینه.”

واقعا کاشکی آخر خیلی چیزا همین بود…

دانشگاه هم کارش خوب بود. یه‌میلیون تا نمونه (20تا) آماده کردم برای ژل گذاشتن که ببینیم مشکل کار از کجا بود که بیان ها مشکل داشت. فردا که جواب ژل بیاد میتونه خیلی سرنوشت ساز باشه. ببینیم چی میشه انشالله.

امروز یه کار دیگه هم کردم و اونم ساخت اکانت و فرستادن اولین پست های Photopsim تو ویرگول و مدیوم بود! البته این توصیه اکید همکارم بود که اینطور کنیم و به نظرم توصیه خوبی بود. البته هنوز سر استراتژی و مالکیت معنوی ابهامات زیادی دارم…

خیر است!

18 اسفند 1399

0

امروز باکتری‌های ریکامبیننتمون رو گذاشتیم برای تولید و بیان پروتئین. یعنی هماکنون که من اینجام و دارم کارای خودم رو میکنم، یسری باکتری ایکولای خوشگل دارن برام پروتئینم رو بیان میکنن و میسازن. کارمند های میکروسکوپی؛ یا بهتره بگم، کارخانه های میکروسکوپی!
همینقدر زیبا، همینقدر بیوتکنولوژی!

25 آبان 1399

0

امروز بازم رفتم دانشگاه که در مورد موضوع با استاد صحبت کنم. موضوع خیلی خوب بودا ولی یه مشکلی با آزمایشگاه داشتم که با مشورت با دوستان به نظر میرسید بیخیال موضوع بشم بهتره. ینی یکم مشوش شده بودم و اون آرامشی که از ثبات ایجاد شده بود رو از دست داده بودم. گفتم شاید همین اول کاری حلش کنیم که یا موضوع عوض شه یا داستان آزمایشگاه روشن بشه.

برداشتم نتایج سرچایی که کرده بودمو بردم پیش استاد و اون مشکل هم مطرح کردم. شکر خدا خیلی نتیجه صحبت ها خوب شد. صرفا خیالم از بابت اون موضوع راحت شد و گزارشی که برده بودمم مثبت بود. خوب خوب. مجددا ثبات و آرامش.

اینطور!

1 تیر 1399

0

خب، امروز اولین روزیه که بعد از حدود 10 ماه از اینکه با نانوبیوتکنولوژی ارتباط برقرار کردم از روی هوا فرود اومدم روی زمین و یه هدفت مشخص دارم.

امروز بعد از چهارماه قرنطینه رفتم دانشگاه تا دکتر خواجه رو ببینم و در مورد پروژه صحبت کنیم. اولش یه سری از ایده هایی که داشتم تو این مدت رو مطرح کردم و گفتم که هیچ‌کدوم رو مناسب پروژه ارشد نمیدونم چون ریسک تکرار کار نا مشخصه و ترجیح میدم خودتون پیشنهاد کنید. و راستش نمیدونم چرا ولی از پیشنهاد دکتر خیلی خوشم اومد؛ نکه پیشنهاد خوبی نباشه، عالیه، ولی دلیلی نمیبینم همینجوری از این پیشنهاد خوشم بیاد ولی خب واقعیت اینه که خیلی دوستش دارم. شاید چون خیلی رئال و واقعیه!

حالا فعلا یه یک هفته ای شروع کنم به سرچ و گشتن، تا ببینیم چی میشه و آیا همین روند انتخاب میشه یا تغیراتی میکنه.

خیر است!

31 خرداد 1399

0